جدول جو
جدول جو

معنی ام خیثل - جستجوی لغت در جدول جو

ام خیثل(اُمْ مِ خَ ثَ)
کفتار و گویند معروف عیثل می باشد. (از المرصع). رجوع به عیثل و ام عیثل شود، داهیه. (از المرصع) ، بزعم بعضی است را نیز گویند. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُمْ مِ عِ یَ)
کفتار ماده. (منتهی الارب). و رجوع به ام عنثل و ام خیثل شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ غَ ثَ)
داهیه. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عِ)
کسی که متصدی احوال قوم باشد و آن را سرپرستی و به امور لازم آن قیام نماید.
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ ثَ)
کفتار. (از اقرب الموارد) (از المرصع). لغتی است در ام عثیل. (از اقرب الموارد). و رجوع به ام عثیل شود، هامۀ سر، منجنیق. (المرصع) :
کیف تری ضیع ام فروه
تأخذهم بین الصفا و المروه.
و مقصود شاعر از ام فروه منجنیقی است که حجاج در زمان زبیر با آن مکه را سنگباران کرد. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
آنکه خیالات فاسد و اندیشه های تباه در سر داشته باشد، (آنندراج)، کسی که صاحب خیالات فاسد است
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ خَ)
ملقب به شجره الدر. مادر ملک غیاث الدین بن ملک صالح از ملوک مصر و زنی خردمند و زیبا بوددر سال 648 هجری قمری غلامان غیاث الدین او را کشتند و سرداری سپاه را به عزالدین یکی از غلامان سپردند و خطبه بنام ام خلیل خواندند. مدت دو سال مملکت را با حسن تدبیر نگاهداشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 252)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم اندیشه. دو تن که در یک اندیشه اند و یک سودا به سر دارند. هماهنگ. موافق. هم فکر:
یاد ایامی که با هم آشنا بودیم ما
هم خیال و هم صفیر و هم نوا بودیم ما.
صائب
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ خَ)
دهی از بخش شادگان شهرستان خرمشهر. 1500 تن سکنه دارد. آب آن از چاه محصول آنجا غلات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ام خلول
تصویر ام خلول
شسن خوراکی (صدف خوراکی)
فرهنگ لغت هوشیار
همفکر
دیکشنری اردو به فارسی